رود خیال در کویر تنهایی

فریاد خاموش

فریادی که با تمام جوهر قلممان روی کاغذ می پراکنیم

همه جا همهمه است.فریاد های شادی گوش هایم را اذیت می کند.چشمانم را به هر طرف می گردانم،جز کویر چیزی پیدا نیست.آرام آرام به سمت فریاد ها ی شادی حرکت می کنم.از میان تپه ها می گذرم و به مسیر بعدی ام فکر می کنم.رودی می بینم!عجیب است!رودی در وسط کویر؟!صدای مردم.صدای همهمه.همه ی این ها صدای آب جاری وسط کویر بود؟جلوتر می آیم.در رود گلی می بینم.خم می شوم تا آن را بردارم.روی شن ها سر می خورم و داخل آب می افتم.دست و پا می زنم ولی جریان آب شدید و عمق آب خیلی زیاد است.فریاد می زنم:کمک!یکی به دادم برسد!صدای آرامی در ذهنم می گوید:آرام باش!آرام باش و در خیال فرو برو!کاری با تو ندارد.حداقل از تنهایی در کویر بهتر است.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 15:55 توسط خیال| |

Design By : Night Melody